کد خبر: ۶۴۷۲
۰۲ مهر ۱۴۰۲ - ۱۶:۰۰

سریع‌ترین خوش نویس ایران پنجاه قرآن کتابت کرده است

علیرضا بهدانی هنرمند خوشنویسی که در میانسالی ۵۰ قرآن و ۵۰ دیوان شعر کتابت کرده و آثار هنری‌اش در خانه، آموزشگاه و کارگاه کارش روی هم انباشته شده است.

قلم که روی کاغذ کشیده می‌شود زمان معنای خودش را در مقابل سریع‌ترین خوشنویس از دست می‌دهد،  منطقش را هم. می‌خندد و چند ثانیه قلم را توی دستش معطل نگه می‌دارد: «این عنوان‌ها را شما‌ها به من دادید من فقط کارم را می‌کنم»

برعکس بعضی از آدم‌ها که تلاش می‌کنند به نقطه‌ای از موفقیت دست‌یابند، موفقیت و بزرگی تلاش می‌کند خودش را به پای تلاش خستگی‌ناپذیر علیرضا بهدانی برساند!

خوشنویسی که در میانسالی ۵۰ قرآن و ۵۰ دیوان شعر کتابت کرده و آثار هنری‌اش در خانه، آموزشگاه و کارگاه کارش روی هم انباشته شده است و اگر کسی حوصله کند ارزش آن‌ها را به ریال بیان کند عنوان «ثروتمند» هم به این هنرمند نسبت داده خواهد شد.

این هنرمند محله دانشجو غیر از زمان خیلی چیز‌های دیگر را هم به خدمت خود گرفته است. برای همین است که از کار کردن خسته نمی‌شود. او معنای تکرار را هم از بین برده است. برای همین هیچ‌کدام از ۵۰ قرآن کتابت‌شده‌اش شبیه به هم نیست. «وقتی اولین شب ماه رمضان تصمیم گرفتم قرآنی را کتابت کنم، شب آخر تمامش کردم»

هیچ بیراه نیست که اگر قرار باشد خارج از عنوان‌هایی که به این هنرمند داده‌اند یک ویژگی برای او تعریف کنیم بگوییم استاد سختکوش. در یک روز سرد زمستانی به بیمارستان رضوی می‌رویم تا با هنرمند محله دانشجو در کارگاه اختصاصی‌اش در حالی که سعی دارد با هنرش تشویش همراهان بیمار را در راهروی بیمارستان کم کند، گپی بزنیم.

علیرضا بهدانی متولد سال ۱۳۵۰ در بیرجند است. او فارغ التحصیل مقطع کارشناسی ادبیات بوده ودررشته‌های مختلف هنری فعالیت می‌کند. بهدانی خوشنویسی، نگارگری، نقاشی و تذهیب را به ترتیب نزد آقایان یدالله کابلی، محمد حیدری، عباسعلی صحافی مقدم و علی اکبر رضوانی، محمود فرشچیان، عباس کاتوزیان، رحیم نوه سی، کریم نصر، علیرضا آقامیری آموخته است.

او که به عنوان خادم برگزیده قرآن برگزیده شده است، نگارش ۴۸ مرتبه قرآن، بزرگترین قرآن طلا، بزرگترین نهج البلاغه مطلا و کوچکترین قرآن طلا را در کارنامه افتخارات خود دارد.

بهدانی تاکنون ۲۰ نمایشگاه انفرادی در داخل و خارج از کشور برگزار نموده ودر چندین نمایشگاه گروهی داخلی وخارجی شرکت کرده است. این هنرمند علاوه بر کتابت ۵۰ دیوان شعر و نقاشی صد‌ها تابلوی هنری، مقام‌های گوناگونی در مسابقات وجشنواره‌های مختلف بدست آورده است.

 

سریع‌ترین خوش نویس ایران پنجاه قرآن کتابت کرده است

_ عجب کارگاه دنجی دارید!

جزو خوشبخت‌ترین هنرمندان هستم، چون وظیفه دارم در محل کار اداری‌ام، کار هنری خودم را انجام بدهم. البته تا مدتی پیش توی ساختمان اداری بودم، ولی از آنجایی که بوی رنگ می‌پیچید این کارگاه را توی محوطه بیمارستان در اختیارم قرار دادند.



_ شاید علیرضا بهدانی تنها هنرمندی باشد که آثار هنری‌اش توی راهروی بیمارستان نصب شده‌است!
‌ نمی‌دانم، ولی کار من در بیمارستان رضوی خوشنویسی و نقاشی خط است. تابلو‌هایی که توی راهرو‌های بیمارستان آویزان می‌شود تا همراهان بیمار با دیدن آن‌ها کمی از اضطراب و نگرانی‌شان کم شود. گاهی برخی همراهان بیماران سراغم می‌آیند و می‌گویند برای دقایقی اندوهشان را فراموش کرد‌ه‌اند.



_ داستان نقاشی خط‌های بالای سر بیماران چیست؟
برخی بیماران که توان راه رفتن ندارند و مجبورند و نمی‌توانند از روی تخت پایین بیایند،  پیشنهاد دادم بالای سرشان روی سقف تابلو نصب کنند تا چشمشان را که باز می‌کنند به جای سقف خشک و خالی یک اثر هنری آرام‌بخش ببینند.

 

_ و داستان خودتان؟
سال ۷۲ لیسانس ادبیات گرفتم نقاشی و خط را حرفه‌ای شروع کردم، اما پیش از آن هم از سال ۶۸ نقاشی می‌کشیدم. سال ۷۲ اولین قرآنم را نوشتم که استادم پیشنهاد کرد این کار را ادامه بدهم. از آن به بعد هر روز تا اذان صبح بیدارم و خوشنویسی می‌کنم. این کارم هنوز هم ادامه دارد.



_ همان موقع بودکه احساس کردید استعداد هنری دارید؟
نه این برمی‌گردد به دوران کودکی‌ام. وقتی کلاس چهارم دبستان بودم و معلم هنر روی تخته خط خوش می‌نوشت خیلی دوست داشتم من هم بنویسم. خطم خوش بود نقاشی هم خوب می‌کشیدم. معلمم همیشه به نقاشی‌هایم نمره ۲۰ می‌داد و این خودش تشویقی بود برایم. هرچند که مادرم گاهی کتکم می‌زد، چون همیشه مرکب‌ها را روی فرش می‌ریختم.

از سویی، چون از هشت سالگی پدرم را از دست داده بودم خیلی زود سرکار رفتم و در شغل تابلو و نئون مشغول کار شدم. به گونه‌ای که در دوره دانشجویی هم درس می‌خواندم هم کار هنری می‌کردم و خرج خانه هم می‌دادم؛ بنابراین در خانواده مشوقی نداشتید. نه مشوق و الگوی هنری نداشتم و  فقط خودم دنبال هنر بودم.



_ نوشتن ۵۰ دیوان شعر آن هم در دوره آموزشی برای خودتان تعجب آور نیست؟
الان که فکر می‌کنم برای خودم هم تعجب‌آور است. این برمی‌گردد به زمانی که کلاس استاد حیدری می‌رفتم. در کلاس‌های خوشنویسی استاد سرمشقی به بچه‌ها می‌دهد که معمولا یک مصرع شعر است. هنرجویان می‌روند و آن مصرع را می‌نویسند و جلسه بعد می‌آورند. من، اما می‌رفتم آن مصرع را پیدا می‌کردم که توی کدام دیوان است.

کل دیوان را می‌نوشتم و هفته بعد می‌بردم. به گونه‌ای که استادم هر هفته منتظر یک دیوان از من بود. دقیق این ۵۰ دیوان شعر من در ۵۰ هفته به این صورت خوشنویسی شد.

 

سریع‌ترین خوش نویس ایران پنجاه قرآن کتابت کرده است

_ درباره بزرگ‌ترین و کوچک‌ترین قرآن طلای جهان بگویید.
نوشتن بزرگ‌ترین قرآن طلای دنیا کار سختی بود، ولی وقتی تمام شد با خودم گفتم حتما می‌توانم کوچک‌ترین قرآن طلا را هم بنویسم. همین شد که یک شب شروع کردم به نوشتن و چند ماه بعد آن را به پایان رساندم. در کل هر کاری که می‌خواهم شروع کنم دیگر خیلی درباره‌اش فکر نمی‌کنم. فقط اراده کرده و شروع می‌کنم. حتی به خوب یا بد بودنش هم فکر نمی‌کنم. یعنی این چیز‌ها باعث نمی‌شود کار را انجام ندهم و حسرت آن برایم باقی بماند.



_ اینکه توی ۴۰ سالگی ۴۰  قرآن نوشتید حساب شده بود؟
نه خیلی اتفاقی در چهلمین سال تولدم چهلمین قرآن را هم به پایان رساندم. نوشتن قرآن را تقریبا از ۲۲ سالگی شروع کردم و تقریبا سالی دو  قرآن نوشتم. بعضی‌ها فکر می‌کنند، چون قرآن کتابت می‌کنم پس نباید نگارگری کنم، اما جنبه هنری قرآن نوشتن هم برای من مهم است.

اصولا من زیبایی را دوست دارم هرچند زیبایی کلام خدا قابل مقایسه نیست و نوشتن زیاد قرآن برای من مکاشفه عجیبی به همراه داشته و مرا به لایه‌های عمیق‌تری برده‌است، اما به عنوان هنرمند دوست ندارم تفکیکی قائل شوم.

 

_ چه لایه‌هایی؟   
خیلی‌ها فکر می‌کنند شعار می‌دهم، اما واقعیتش این است که وقتی  با قرآن مأنوس می‌شوی اتفاقاتی برایت می‌افتد که شاید غیرواقعی به‌نظر برسد برای همین خیلی از آن‌ها صحبت نمی‌کنم همین‌قدر بگویم وقتی چهار سال پیش بزرگ‌ترین قرآن طلای دنیا را می‌نوشتم که تنها چند صفحه از آن باقی مانده بود، در جاده قوچان چپ کردم و توی دره افتادم. خودروام حدود ۱۰ تا ملق زد.

شیشه‌هایش پودر شد و بدنه خودرو مچاله شده بود. ولی من بدون اینکه خطی روی پوستم افتاده باشد سالم از آن بیرون آمدم. یا اینکه دردوره دانشجویی شماره یکی از چشم‌هایم  چهار بود و دیگری یک. حالا اصلا عینک نمی‌زنم.

 

_ از تکرار خسته نمی‌شوید؟  
هیچ وقت خسته نشدم. این اصلا برای من تکرار نیست، چون هر قرآن را با تجربه جدیدی آغاز می‌کنم.

_ فکر  کنم عطشی خاصی برای هنر آفرینی دارید؟  
خودم هم همین فکر را می‌کنم. بعضی‌ها به من می‌گویند بیش فعالم. برخی هم اسمش را می‌گذارند موهبت. اما همش همین نبوده. علاقه باعث شده‌است تلاش کنم. از ساعت خوابم بزنم. گاهی فقط دو ساعت در شبانه روز می‌خوابم. فکر کنید مهمان دارید ونشستید و بازی سرگرم کننده‌ای می‌کنید. تا صبح بیدار نمی‌مانی؟ چون علاقه داری!

من این علاقه را دارم و به خاطرش از خواب و استراحتم می‌زنم. ضمن اینکه کم کم بدنت عادت می‌کند. این مهم است که بدنت را عادت بدهی به کاری که می‌خواهی یا به خاطر علاقه و هدفی که داری.

 

سریع‌ترین خوش نویس ایران پنجاه قرآن کتابت کرده است

_ خانواده از این همه کار کردن شما شاکی نیستند؟   
جالب است بدانید اصلا از وقت استراحت و تفریح خانواده‌ام نمی‌زنم و حتی توی فامیل کسی هستم که بیشتر از بقیه سفر می‌رویم.

_ کدام کارهایتان را بیشتر دوست دارید؟  
اصلا مثل هنرمندانی نیستم که کارهایشان را مثل بچه‌شان دوست دارند! می‌توانم بگویم هیچ کدام از آثارم را دوست ندارم. دیروز از اجرای کاری لذت می‌بردم امروز دیگر آن را دوست ندارم فقط عیب و نقص‌هایش را گرفته‌ام تا در کار بعدی تکرار نکنم. شاید حس کمال‌گرایی باعث می‌شود که خیلی چنگی به دلم نزنند. از طرفی تعداد کار‌ها آن‌قدر زیاد است که بعضی از قدیمی‌تر‌ها را الان نمی‌شناسم.

_ این قلمی که توی دست دارید خیلی معمولی نیست؟  
واقعا معمولی است. یک بار هم زیر پایم آمده‌است و با چسب آن را چسبانده‌ام. نه اینکه قلم خوب نداشته باشم. همه جورش را دارم، اما خودم را بند این چیز‌ها نمی‌کنم. حتی برخی از خوشنویسان با دست راستشان کیفشان را بلند نمی‌کنند، اما من با همین دست‌ها کارگری کردم و همین حالا هم لازم باشد کارگری می‌کنم. ترجیح می‌دهم کار هنری انجام دهم تا اینکه ژست هنری بگیرم.

_ شما را بیشتر به استاد نقاشی خط می‌شناسند.  
بله. البته من در زمینه‌های مختلفی کار می‌کنم، ولی نقاشی‌خط‌هایم بیشتر مطرح است.


_ وقتی دیوان طلای حافظ را برگ برگ کردید و به علاقه‌مندان در شیراز هدیه دادید پشیمان نشدید؟  
نه اصلا. در سالروز ولادت حافظ به حافظیه رفته بودم و همانجا تصمیم گرفتم به هر یک از علاقه‌مندان یک برگ از دیوان را بدهم. در غیر این صورت باید می‌گذاشتمش توی موزه. به نظرم این کار زیباتر آمد. اینکه آن صفحه را که با طلا نوشته شده بود را بزنند روی دیوار خانه‌شان.

 

_ برنامه بعدی‌تان چیست؟   
قصد دارم  دیوان مولانا را هم با طلا بنویسم. علاقه زیادی به اشعار مولانا دارم که به زودی این کار را شروع می‌کنم.

_ شنیدیم خیلی از کارهایتان را هدیه می‌دهید با این حال فروش خوبی هم دارید.   
هدیه دادن را دوست دارم؛ و همین حالا به خیلی از دوستان و آشنا‌ها آثارم را هدیه می‌دهم. از طرفی نمایشگاه‌هایم را هر چند ماه یک بار برپا می‌کنم که فروش بدی ندارد. به هر حال پنج تا شش میلیون فروش در مشهد را می‌توان خوب گفت.

_ پسرتان هم پا به وادی هنر گذاشته؟   
نه. با اینکه به هرحال به خاطر من و همسرم که نگارگری می‌کند درگیر این چیز‌ها هست و شاید تأثیر گرفته باشد. اما علاقه زیادی به درس خواندن دارد. ما هم گذاشتیم درسش را بخواند.

_ آخر راه شما کجاست؟  
اصلا به آخرش فکر نمی‌کنم. مثلا اینکه بگویم می‌خواهم استاد فرشچیان بشوم، نه. گفتم که اجرا برایم مهم‌تر است. برای دلم کار می‌کنم. هرچند حس کمال‌گرایی دارم، ولی نه آن‌قدر که بگویم باید به آن نقطه در دوردست‌ها برسم. این حسم مرا به ادامه وادار می‌کند و همین برایم لذت‌بخش است.

* این گزارش پنج شنبه، ۱۹ بهمن ۹۶ در شماره ۲۷۲ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44